سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 طنز

دزدها را نزنیم  

دزدها محترمند !

شاید آن دزدعزیز

رفته از داخل آن خانه بدزدد چیزی !

قابلمه ،پول ،پلوپز ، دیزی !

 

دزد ها را نزنیم!

شاید آن دزد که گفت

بی کس و کارم و آواره ،تهیدستم من

داشت پارتی ّ کلفت  !

 

دزدهارا نزنیم

شاید این دزد که در خانه ی ماست

قصد خدمت دارد !

چند تا باغ و زمین ،خانه و شرکت دارد !

 

دزدها را نزنیم!

عدّه ای از دزدان

آفتابه دزدند !

عدّه ای بادهوا می دزدند !

عدّه ای بوسه زلبهای بلا می دزدند !

عدّه ای از دزدان

موقع درد ،دوامی دزدند !

 

این روایت شده است :

از دکان شخصی

رفت دزدی که بدزدد چیزی

ناگهان از دیوار

زرت افتاد سرو پاش شکست !

قاضی محترمی

صاحب دکّان را

کرد محکوم چرا دیوارت بوده بلند ؟!

پس تو باید بدهی

دیه بردزد وَ باشی خرسند!

که نرفتی در بند !

 

گفت دزد که :«چرا درتقویم

جای ِ

« روز دزدان »

ای عزیزان خالی است ؟!

 

ای که گفتی:« باید

دزدها را زد و کشت »

شاید آن دزد دغل را چو زدی

رفت و شاکی شد و ناگاه تورا

کرد محکوم به حبس ابدی !!

 

دزدها بسیارند!

با گروه دزدان

عشق ها باید باخت !

ازکجا معلوم است

شاید ای دوست، من و تو دزدیم ؟!

 غم نمی باید  خورد !

با گروه دزدان باید ساخت !!

 





برچسب ها : چرت و پرت  ,




درباره وبلاگ

جستجو

آمار


    بازدید امروز : 700
    بازدید دیروز : 56
    کل بازدید : 924271
    تعداد کل یاد داشت ها : 1623
    آخرین بازدید : 103/9/8    ساعت : 5:46 ص

دانشنامه مهدویت

دیگر امکانات